عکس از 135 روزگی سودا جونی
عکس از 3.5 سودا جونی
عکس از 35 روزگی جیگر طلام
عکس از 50 روزگی دختر بابایی
عکس از مراحل کشیدن دخترم
عکس از 1 ماهگیه دخملم
عکس از 40 روزگی دختر مامان
اینجا همه چیز درهمه
از همه چیز از همه جا اول اینکه لگدات مثل همون روزای اول شده محکم محکم آخه یع مدت لگدات کم شده بود و مامانی هم دلواپست بابائی دستشو میذاشت رو شکمم و میگفت آفرین سودا یه لگد بزن به مامانی و چند دقیقه بعدش ازم میپرسید ،زداگه مبگفتم آره لبخند میزدکه ببین حرف منو گوش میده بعد اینکه دیشب ماهی داشتیم که فکر کنم رودل کردم از شبش نخوابیدم و تا خوده الان دل درد دارم و اینکه لحظه شماری میکنم واسه دیدن عزیزم ...
نویسنده :
منا
1:31
شب یلدا
شب یلدا امشب شب یلدا و مثل هر سال من واحمد جونی تنهایی جشن شب یلدا گرفتیم متاسفانه خانواده بابائی علاقه خاصی به جشن و از این نوع مراسم ها ندارن واقعا دلیلشو نمیفهمم واسه چی آخه من که فعلا جز به عزیزم واینکه از 2 ماه دیگه تنها نیستم به چیز دیگه ای فگر نمیکنم ...
نویسنده :
منا
1:30